سلام 🖐
ضمن تشکر از همه عزیزانی که محبت کردندو از این سایت بازدید نمودند
تقاضا دارم ، در مورد اشعار ارسالی نظرات خود را ازطریق درگاهِ (نظر) که در زیر هر شعر درج شده ارسال بفرمایند .
مطمئن هستم این نظرات برای بنده راهگشا خواهد بود
متشکرم
آیدی بنده
@M22SP
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
شهرِآبادی درین ویرانه ها گم میشود
آشنائی در دلِ بیگانه ها ، گم میشود
بس که دود اندودِ دودِ فتنه شد این سرزمین
راهِ دیر و کعبه و میخانه ها گم میشود
قامتِ ساقی شکست و خمِّ می بر باد رفت
حرمتِ میخانه و پیمانه ها گم میشود
عاشق و غمخوارِ شهرِ عاشقی با تیرِ غیب
پر گشود و در دلِ پروانه ها گم میشود
بعدِ مرگش شانه ها آماده ی تابوت اوست
وقتِ یاری تکیه گاه و شانه ها گم میشود
در دلِ تاریخ هم امروزِ ما افسانه ایست
با وجودش باقیِ افسانه ها گم میشود
ای مغول راحت بخواب و ای سکندر شاد باش
نامتان ، از عاملِ ویرانه ها ، گم میشود
هر کلاغی آمداز ، محصولِ گندمزار چید
چون مترسک شد نگهبان دانه ها گم میشود
در سپهرِ شهر هم بدرِ عدالت شد هِلال
آخرِ ماه است و نور از خانه ها گم میشود
#سپهر
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
بیا ای دوست ایران را بسازیم
به شرق و غرب عالم دل نبازیم
تو هم ای شیخ کمتر با عرب باش
بیا کمتر پیِ نان و رطب باش
بیا با ما سرِ یک سفره بنشین
بیا و خوانِ بی نان و نمک بین
بیا و با عدالت همنوا شو
کمی هم با صداقت همصدا شو
دکان های خموش و بسته را بین
بیا و کاسبِ دلخسته را بین
بیا بر حالِ بیماران نظر کن
دمی از از تخت و بالینش گذر کن
بیا و چهره های زردشان بین
سرشک و بغض و آه سردشان بین
بیا با ما بسویِ جنگل و دشت
ببین بر این غریبستان چه بگذشت
نه افرا مانده نه سرو و چناری
نه بر بید و صنوبر برگ و باری
چنار و کاج را از بیشه بردند
صنوبر را زِ سر تا ریشه خوردند
بیا با ما ببین هامون کجا رفت ؟
شکوه و شوکتِ کارون چرا رفت؟
چرا آتش میانِ هور افتاد ؟
چرا هور العظیم در گور افتاد ؟
چرا خاکِ عراقی هایِ سرمست ؟
گلویِ خسته ی اهواز را بست
چرا زاینده رودِ زنده خشکید ؟
سپاهان از چه رو بر خویش لرزید؟
چرا بیگانه تا مشهد رسیده ؟
غرور و عصمتِ ما را دریده؟
سپهرا گوشه ای از درد گفتی
زبان بستی تمامش را نگفتی
دگر چیزی نمانده تا ببازیم
کَرَم کن تا که ایران را بسازیم
بیا یکدل شویم و دست در دست
بسانِ بیدلانِ عاشق و مست
بیادِ روزهای رفته بر باد
کنیم ایرانِ خود را شاد و آباد
#سپهر
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
رسیده ناله زِ یاران که بی خبر ، ماندیم
در انتظارِ درختانِ بی ثمر ، ماندیم
به موجهایِ بلا ، عاشقانه تن دادیم
ولی اسیرِ صدفهایِ بی گهر ، ماندیم
پیِ سَر و پیِ سامانِ خویش می گشتیم
شدیم بی سر و سامان و در بدر ماندیم
نه تکیه گاه و پناهی ، نه سایه ی امنی
بسانِ طفلِ پریشانِ بی پدر ، ماندیم
کجاست هاتف غیبی که وعده ها میداد
به وقتِ چیدنِ خرمن گرسنه تر ماندیم
حکایتِ لبِ عطشانی است و کوزه ی آب
کنارِ کوزه ی آبیم و تشنه تر ، ماندیم
بگو سپهر چرا ؟ چون شکسته زنجیری
گسسته ایم و چرا سرد و بی اثر ماندیم
#سپهر
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
برای صبح صداقت ، دلِ وطن تنگ است
بجایِ صبحِ صداقت ، طلوعِ نیرنگ است
نسیمِ صبحِ سعادت ، نمی وزد اینجا
فلق به زلفِ شب آلود خود سیه رنگ است
تلالوئی نکند ، گوهرِ صداقت ...چون
جوابِ آینه ها یا کلوخ ، یا سنگ است
دگر زِ برکه نروید ، شکوفه ی مهتاب
شنیده بود که این برکه جایِ خرچنگ است
به بیشه ای که دگر شیر نر نباشد شاه
شغال ماده در آن بیشه زار ، سرهنگ است
شکوهِ شهرِ تمدن ، به زیرِ پا له شد
از آن دمی که خرافه ، شکوهِ فرهنگ است
اگر یکی شده قارون و دیگری مفلس
میانِ سارق و داروغه ها ، هماهنگ است
درین میانه کسی هم ، به دادِ ما نرسد
گمان کنم کهِ خرِ دادیارمان ، لنگ است
اگر غروبِ عدالت ، نویدِ دلتنگی ست
یقین طلوعِ عدالت همیشه خوشرنگ است
قسم به ماهِ سپهر و شراره ی خورشید
میانِ ما و سعادت ، هزار فرسنگ است
#سپهر
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
یکی خونِ عدالت را هدر داد
اگر چه روز اول داد سر داد
یکی قصر صداقت را فرو ریخت
به صحرایِ ریا دیوار و در داد
یکی جایِ گل و بذرِ شقایق
بدستِ باغبان داس و تبر داد
یکی سویِ سعادت سنگ انداخت
هما را از دلِ کاشانه پر داد
یکی هم جایِ این مردانِ نامرد
تن و جان داده و پا داد و سر داد
بدست مادرانِ داغدیده
یکی هم استخوانی از پسر داد
یکی آمد به دستانِ پدر هم
پلاک و جامی از خونِ جگر داد
فقط سربندِ یا زهرا یکی هم
به طفلانِ عزیزِ بی پدر داد
چنان کردند با ما تا که دنیا
به ما قدِ کمان و چشمِ تر داد
سپهرا نکته ی باریک اینجاست
که ایران پایِ نامردی ضرر داد
#سپهر
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃