قصه ی تیغ است و سر در سجده گاه
قصه ی سجاده ی خونینِ ماه
قصه ی نامردیِ اعراب بود
قصه ی گرییدنِ محراب بود
قصه ی مولا و زخمی بر سرش
تیغِ زهر آلود و ضعف پیکرش
تا که بَر فرقِ علی تیغی نشست
گوئیا عرش خدا در هم شکست
دیده ها گریان شد از حال علی
سینه ها سوزان زِ احوال علی
کاسه های شیر درمانش نشد
مرهمی بر زخمِ طفلانش نشد
کاسه هایِ شیر بی معنا شدند
بچّه های کوفه بی بابا شدند
کور سوئی بر دلِ کوری نبود
چونکه بر دلها دگر نوری نبود
نغمه ی فزت و رب الکعبه خواند
از دلش صد غصه و اندوه راند
رفت مولا تا خدا پرواز کرد
خونِ خود را با فلق انباز کرد
زیر و رو می شد (سپهر ) و کهکشان
آسمان زیرو زمین شد آسمان
کشته ی نامردمی ها شد علی
همدمِ ام ابیها شد علی
#سپهر
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
شکوفه تاج
من از کرانه ی صبحم ، نه از کرانه ی شب
سرود صبح مرا ، بهتر از ترانه ی شب
زِ تار و پود سحر ، هستم و زِ دارِ صبا
حرامِ شرع شد ابریشمم ، به لانه ی شب
من از شکوفه ی تاجم ، زِ شیر و خورشیدم
نه زاده ی زغن و ، دیو و ، عاشقانه ی شب
نسیمِ صبح صداقت ، وزیده بر تن من
نمی سزد به تنم ، بادِ خائنانه شب
دلم چو پهنه ی دریا ، تنم چو مخملِ دشت
عروسِ نقره ی روزم ، نه نوبرانه ی شب
سرم به شانه ی سروِ ، بلند ایران است
نه رویِ دوشِ تباهی ، نه رویِ شانه ی شب
به طالعم ، رَدِ تهمینه را ، ببین و ببین
رسیده رَدِ جگر خوارگی ، به خانه ی شب
سپهرِ عشق و صداقت ، به باغِ من گل داد
به باغِ من نرسد ، چنگِ ظالمانه شب
سزاست دختِ عجم را ، پناهِ پورِ عجم
نه تیره ی عرب و ، پورِ هرز دانه ی شب
#سپهر
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃