آرزوی عدالت
برای صبح صداقت ، دلِ وطن تنگ است
بجایِ صبحِ صداقت ، طلوعِ نیرنگ است
نسیمِ صبحِ سعادت ، نمی وزد اینجا
فلق به زلفِ شب آلود خود سیه رنگ است
تلالوئی نکند ، گوهرِ صداقت ...چون
جوابِ آینه ها یا کلوخ ، یا سنگ است
دگر زِ برکه نروید ، شکوفه ی مهتاب
شنیده بود که این برکه جایِ خرچنگ است
به بیشه ای که دگر شیر نر نباشد شاه
شغال ماده در آن بیشه زار ، سرهنگ است
شکوهِ شهرِ تمدن ، به زیرِ پا له شد
از آن دمی که خرافه ، شکوهِ فرهنگ است
اگر یکی شده قارون و دیگری مفلس
میانِ سارق و داروغه ها ، هماهنگ است
درین میانه کسی هم ، به دادِ ما نرسد
گمان کنم کهِ خرِ دادیارمان ، لنگ است
اگر غروبِ عدالت ، نویدِ دلتنگی ست
یقین طلوعِ عدالت همیشه خوشرنگ است
قسم به ماهِ سپهر و شراره ی خورشید
میانِ ما و سعادت ، هزار فرسنگ است
#سپهر
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃