دود اندود
شهرِآبادی درین ویرانه ها گم میشود
آشنائی در دلِ بیگانه ها ، گم میشود
بس که دود اندودِ دودِ فتنه شد این سرزمین
راهِ دیر و کعبه و میخانه ها گم میشود
قامتِ ساقی شکست و خمِّ می بر باد رفت
حرمتِ میخانه و پیمانه ها گم میشود
عاشق و غمخوارِ شهرِ عاشقی با تیرِ غیب
پر گشود و در دلِ پروانه ها گم میشود
بعدِ مرگش شانه ها آماده ی تابوت اوست
وقتِ یاری تکیه گاه و شانه ها گم میشود
در دلِ تاریخ هم امروزِ ما افسانه ایست
با وجودش باقیِ افسانه ها گم میشود
ای مغول راحت بخواب و ای سکندر شاد باش
نامتان ، از عاملِ ویرانه ها ، گم میشود
هر کلاغی آمداز ، محصولِ گندمزار چید
چون مترسک شد نگهبان دانه ها گم میشود
در سپهرِ شهر هم بدرِ عدالت شد هِلال
آخرِ ماه است و نور از خانه ها گم میشود
#سپهر
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
خیلی سایت پی پی ای دارین
ریدین