چمدان (اجتماعی )
حاصل عمر م ، چمدانم شده
حاملِ اندوه و زیانم شده
میروم این بار ز دنیای خویش
با دل پرغصه ، به فردای خویش
غصه ام از رفتن امروز نیست
ناله کنم چون به شبم روز نیست
روز و شبم تیره شد از عاشقی
دیده به در خیره شد از عاشقی
آن همه عشاق کجایند ؟ کو ...
لعل لب و حرمت جام و سبو
کو دگر آن ساقی و پیمانه کو ؟
مست کجا ؟ عاقل و فرزانه کو ؟
عاشقی امروز ، نشد عاشقی
نیست به طوفان بلا قایقی
ساحل آغوش کجا دیده ای ؟
غنچه ی احساس کجا چیده ای؟
بر غم ما نیست دگر شانه ای
نیست دگر محرم و هم خانه ای
آب صداقت همه جا گل شده
مُهرِ رفاقت همه باطل شده
قامتِ رعنایِ شرافت شکست
چرخِ نجابت همه در گِل نشست
مَردیِ ایام چه نامرد شد
چهره ی خوبان همگی زرد شد
مرغ سحر خسته و دلتنگ شد
بغض ،،، گلو گیرِ شباهنگ شد
شام و سحر نیست مرا چون سپهر
نیست مرا بارشی از ماه و مهر
نیست ، بر اندوه کسی دادرس
بار خدایا !!! تو به فریاد رس
#سپهر
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃