حبیب این دلی ، دلداری ای دوست
طبیب سینه ی ، بیماری ای دوست
دل ار عاشق نشد ، ای دوست ، دل نیست
دمن بی گل ، بغیر از آب و گل ، نیست
چنان بلبل که با عشقش بخواند
به آوازی غم هجرش براند
سرود عاشقی ، از سینه سر کن
تمام محنتم ، زیر و زبر کن
بده دست رفاقت را به دستم
بدان من با امیدت زنده هستم
هر آنکس عشق و امیدی ندارد
دل خود را به قبرستان سپارد
رفیقا شوق و امیدی رسانم
زمینم من ، تو هستی آسمانم
بزن باران مهرت را به جانم
ز بی مهری بسوزد استخوانم
درین آشفته بازاری که بینی
کسی را با کسی همدل نبینی
غلامان توسن شاهی بتازند
کریمان هم به درد خویش سازند
تبر افتاده دست باغبانان
صدای برگها از ترس پنهان
چه گویم باتو من از درد سینه
همه دلها لبالب شد ز کینه
سپهرا این سرای تیره و تار
زبی مهری شده آشفته بازار
الها ، بارشی ، برفی، نویدی
رسان بر این سرای نا امیدی
#سپهر
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺