می رسد از هر طرف دردی ، بگو درمان کجاست
دستِ یاری گر کجا دیدی ، طبیب جان کجاست؟
خسته از جامِ می و پیمانه ی دنیا شدیم
از می و مستی حذر کن ، کویِ هشیاران کجاست؟
ساکنِ کویِ حقیقت را نشان ره بپرس
بی سر و سامان چه داند سر کجا سامان کجاست
ما زلیخا ئیم و یعقوبیم در این روزگار
بویِ پیراهن کجا و یوسف کنعان کجاست؟
شهر پر شد از گدا و دزدِ بیت المال ، کاش ...
یک نفر باشد بگوید ، کفّه ی میزان کجاست
ما عدالت را به میخ مصلحت آویختیم
آتشِ دستِ عقیل و ماهِ نخلستان کجاست؟
باغِ ما را نیست دیگر باغبانی چیره دست
لاله و سرو و صنوبر های این بستان کجاست؟
در دیارِ گنبد و محراب و علم و دین چرا؟
یک مسلمان نیست یاران ، گوهر ایمان کجاست؟
در کویر جانِ ما خشکید بذر آرزو
ابرِ زیبایِ سپهرو نم نمِ باران کجاست؟
#سپهر
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
ز بطالت برهانید مرا
به حقیقت برسانید مرا
برهانید ز تاریکی شب
برسانید به خورشید مرا
بِبَرَم تا به سرا پرده ی عشق
برسان باده ی امید مرا
دلقِ ازرق زِ تنم بردارید
بدهید جامه ی توحید مرا
اگر از راه به بیراهه روَم
بدهید حکم به تبعید مرا
نشود قطع ، امیدم از دوست
شاید اینبار پسندید مرا
هر شبی تذکره ام امضا شد
شاید آنشب بشود عید مرا
بفشانید زِ مینایِ سپهر
عطرِ سجاده ی ناهید مرا
#سپهر
🌺🍃🌺 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
یا حالِ پریشانِ دلم شانه ندارد
یا شانه سری چون منِ دیوانه ندارد
از کوچه ی ما عاشقی و عشق کجا رفت؟
کین جا سحر و شعله و پروانه ندارد
نه تیشه دگر کوه شکافد نه که فرهاد
امّید به شیدایی جانانه ندارد
لیلی دگر امروز نه لیلی ست که لیلاست
مجنون زِ چه رو ؟ چهره ی مردانه ندارد
از مستی و از راهِ درستی خبری نیست
چون میکده اش ساقی و پیمانه ندارد
آبادیِ ما پر شده از ماذنه اما ....
بیچاره خروسی که در آن لانه ندارد
اینجا همه عابد شده و کعبه پرستند
کَس نیست بگوید که خدا خانه ندارد
تا اهلِ ولایت همه در نعمت و نازند
بیچاره یتیمی ست که کاشانه ندارد
این شهر که دین دیرک آن بود فرو ریخت
آن شهر بهم ریخت که میخانه ندارد
دیدم همه جا، جایگهِ لات و هبل شد
چون بت شکنِ عاقل و فرزانه ندارد
در باغ نگر ، هرزه علف گل کُند امروز
گل ،، هرزه گیاهیست که گلخانه ندارد
برخیز( سپهرا) و ازین باغ سفر کن
این باغ ، دگر لاله و ریحانه ندارد
#سپهر
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
تا کی سیاه ؟ پشتِ سر و روبرویِ ما
تا کی تباه ؟ روز و شبِ پیش روی ما
تاکی به رنگِ شب ؟ سحر و صبحِ زندگی
گیرد هزار بغضِ دمادم ، گلویِ ما
تا کی بجایِ عشق ؟ غمِ آب و نان خوریم
تا رنگِ خونِ دل بچکاند ،،، سبویِ ما
تا کی به داسِ هوس غنچه می بُرید ؟
تا کی گلاب می کشی از لاله رویِ ما ؟
در هر بهار ، منتظریم ، با دو چشمِ تر
تاکی درِ بسته شود وا ؟ به رویِ ما
سروِ روان ، خشک شد از فرط تشنگی
آبِ روانِ رفته نیامد ، به جویِ ما
مرغِ سعادتی که پرید ، از دیارِ ما
باهیچ قیمتی نزند ، سر به کویِ ما
گردونِ هفت بندِ سپهرم چرا ندید ؟
بر باد رفتنِ هدف و آرزوی ِ ما
از عمقِ جان ، زِ دستِ تو فریاد می کشیم
تا کر شود ، فلک از های و هوی ما
#سپهر
🌺🍃🌺
لباس کهنهُ دین ....
تا کی؟ حدیث واقعه را زیر و رو کنیم ؟
تا کی ؟ لباسِ کهنهُ دین را رفو کنیم؟
تا کی؟ برایِ حرص و طمع یا برای نان
پشتِ حصار و پردهُ دین گفتگو کنیم ؟
تا کی ؟ برای مستیِ هر مردِ نانجیب
خونِ دلِ لاله رخی در سبو کنیم ؟
تا کی؟برایِ دخترِ زیبایِ شهرمان
از بهرِ صیغه بینِ عرب جستجو کنیم ؟
تا کی؟ فروشِ دخترکی با کلاهِ شرع
گل را برایِ خار و خسِ هرزه رو کنیم؟
تا کی؟ برایِ بغضِ ترک خورده های خود
خونِ جگر زِ غصهُ دل در گلو کنیم ؟
پرسیدم از (سپهر) که ای آشنایِ ما ..
این نکته را چگونه به سرها فرو کنیم ؟
ما از برای حفظِ نوامیسِ این وطن ...
با خونِ خویش بر لبِ دریا وضو کنیم
#سپهر
🌺🍃🌺
با سنگِ زبان زشت و نکو را مشکن
پشتِ احدی حرمتِ او را مشکن
پیمانه ی آبرو بسختی پر شد
ای دوست بیا و این سبو را مشکن
سودای عشق ......
با دانه ی کنج لبش ، ترسی دگر از دام نیست
بگشوده دامِ عاشقی ، ما را دگر آرام نیست
آمد نسیم از کویِ او ، دارد خبر از روی او
در خلوت تنهاییم ، خوشتر زِ این پیغام نیست
پروانه بودم سوختم ، تا عشق او آموختم
شمعش گواهی میدهد ، سوزِ مرا اتمام نیست
افتادم اندر راه عشق ، دارم غمِ جانکاه عشق
ای عاشقان ای عاشقان ، این راه را فرجام نیست
بیداریِ شام و سحر ، زیبد بر این پیرانه سر
دلداده های عشق را ، سودایِ صبح و شام نیست
شامم به یادش روز شد ، با یاد او نوروز شد
در روزگارِ عاشقی ، بهتر زِ این ایام نیست
اغیار سنگم میزنند،برطبلِ ننگم میزنند
اما بَرِ رسوایِ عشق ، پروایِ ننگ و نام نیست
عشقِ سپهر ای نازنین ، چون مَه بتابد بر زمین
تا عرش بالا میرود ، هر کس که عشقش خام نیست .
#سپهر
🌺🍃🌺