بادِ مشرقی(اجتماعی )
چهارشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۷، ۰۱:۰۴ ق.ظ
چرا زِ مشرقِ ایران ، نمی وَزَد بادی
زِ ما امامِ رضا هم ، نمی کند یادی
هزار غصه هزاران غم است و درد اینجا
نه حاکمی نه وزیری ، رَسَد به فریادی
گلویِ تنگِ مرا ، بغضِ دیگری گیرد
کجاست کشورِ ما و ، کجاست آبادی؟
ببین امامِ رضا ، آتشی بپا کردند
که سوخت بالِ قشنگِ فرشته ی شادی
زِ آتشی که بپا شد ، بسوخت قامتِ عشق
نمانده دامنِ شیرین و ، دستِ فرهادی
اگر چه قولِ رهایی ، به جمع ما دادند
کجاست قولِ رهایی ، که داده آن هادی؟
نه مکتبی که در آن کودکی امان گیرد
نه مانده نخبه ی شهرو ، نه مانده استادی
ببین به جانِ جوادت ، وطن شده ویران
زِ سوزِ چله ی بهمن ، نمانده بنیادی
مرا نرفته زِ خاطر ، سرورِ آهو که
به حرمتِ تو رها شد زِ چنگِ صیادی
بیا و ُ آهویِ ما را ، زِ چنگشان برهان
رسان به ما زِ سپهرَت ، سرورِ آزادی
#سپهر
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
۹۷/۰۷/۱۸