سراب(اجتماعی )
با سرابی نمی شود سیراب ، هر بیابانِ تشنه ی بی تاب
به لبِ تشنه داد باید آب ، تا لبِ تشنه هم شود سیراب
گفته بودی بهار می آید ، در زمستانِ سردِ بهمن خیز
نه زمستان زِ باغِ ما رفته ، نه رسیده بهارِ پر تب و تاب
وعده ی بارشِ بهاری را ، می دهد باغبان به سوسن و یاس
بی گمان باغبان نمی داند ، وعدهایش نبوده غیرِسراب
هر چه گفتند ، ما همان کردیم ، بغضِ سردِ شکسته ی دردیم
در پیِ بخت خویش می گردیم ، چون حبابِ نشسته در گرداب
در دیاری که پر تلاطم شد ، عدل مُردو عدالتش گم شد
شک ندارم که قاضی این شهر ، میشود حلقه هایِ دار و طناب
شده فصلِ خزانِ ما امروز ، کی شود عید؟ کی شود نوروز؟
نه شکوهی به آسمان مانده ، نه جلالی به برکه و مهتاب
بارالها ،، گره گشایی کن ، به سپهرِ دلم نگاهی کن
نه امیدم به تاج و تختی هست ، نه امیدم به منبر و محراب
#سپهر
🌺🍃🌺